Sunday, October 28, 2007

دور خواهم شد...

قایقی خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب،
که در آن هیچکسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند.
قایق از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید،
همچنان خواهم راند.
نه به آبی ها دل خواهم بست
نه به دریا- پریانی که سر از آب به در می آرند
و در آن تابش تنهایی ماهیگیران
می فشانند فسون از سر گیسوهاشان.
...
(سهراب سپهری)
ادیت عکس: آرتین

Thursday, October 25, 2007

Tuesday, October 16, 2007

جذبه!

این یه برش از یکی از عکس های پست قبله!

Saturday, October 13, 2007

کادوی تولد!









این سه تا بچه گربه طفلکی، مامانشون مرده بود. اومده بودن تو پارکینگ ما و از گشنگی میو میو می کردن! خلاصه اینکه جونم براتون بگه، ماه رمضونی اطعام این کودکان یتیم به عهده مون افتاده بود!! ولی خدا می دونه چقدر بامزه بودن، و علاقه خاصی هم به من داشتن!

منم هر وقت که اینا رو می دیدم، یاد پژواک می افتادم که تا گربه می دید غش و ضعف می کرد! این عکسا رو به نیت اون گرفتم. هم واسه این که این گربه ها رو ببینه و هم اینکه به مناسبت تولدش این عکسا رو بهش تقدیم کنم!
پژواک جون! تولدت مبارک!
ادیت عکس دوم کار آرتین عزیزه. ازش ممنونم. :)