Thursday, December 14, 2006

آخرین جرعه جام


...
جای مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب
من فدای تو، به جای همه گل ها تو بخند.
اینک این من که به پای تو در افتادم باز
ریسمانی کن از آن موی دراز،
تو بگیر،
تو ببند!
تو بخواه
پاسخ چلچله ها را تو بگو!
قصه ابر هوا را تو بخوان!
تو بمان با من، تنها تو بمان!
در دل ساغر هستی تو بجوش!
من همین یک نفس از جرعه جانم باقی است،
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش!
«فریدون مشیری»

4 comments:

Anonymous said...

سلام ...ممنون از نظرت ...آره فکر کنم رنگی بهتر بود ...این عکس هم خیلی زیباست ...دعوتت م یکنم به این

http://fotolog.blogsky.com/?PostID=23
عکس ...البته باز هم رنگی
نیست ...

Anonymous said...

سلام.عكس خوبيه با شعري زيبا از استاد مشيري.مرسي

nahal said...

اين شعر خيلي قشنگ بود!:(( خيلي قشنگ بود!مي خوام!بازم از اينا بگوه!

Anonymous said...

عکس جالبیه.خاطراتی را برای من زنده کرد.